!Hello dear translators

I read Sima's discussion about her nice story and it made me interested to add my simple story here to be translated too

عطر دلخواه

        تنها گلدونش رو گذاشت لب پنجره تا خوب نگاهش کنه. آب دادن و تميز کردن برگها همونطورکه مامانش يادش داده بود کار هر روزش بود ولی امروز ميل عجيبی داشت که گلدون گلش رو بغل کنه. به‌نظرش قشنگتر از روزای قبل می‌اومد. بغلش کرد. صورتش با قطره‌های ريز روی برگها خيس شد. گل سرخ کوچکی رو که لای برگها پنهان شده بود رو استشمام کرد. کاش گلش عطر خوبی داشت. عميقتر نفس کشيد تا شايد کمی بوی عطر رو احساس کنه. همون کافی بود تا گلش بهترين باشه. گلش رو که دوباره نگاه کرد دلش سوخت. در شيشه‌ی عطر هنوز باز بود. حالا ديگه گلش بهترين بود. بوی مامان رو می‌داد. صورتش رو که روی برگها می‌کشيد ياد نوازشهای مامان می‌افتاد. تو بغل مامان بود و اشک می‌ريخت و می‌شنيد که مامان برای چندمين بار گفت: «عيبی نداره، يکی ديگه برات مي‌خرم.» و دوباره به گل پژمرده‌ی پشت پنجره نگاه کرد.

After posting the story sara translated it to English, that I must thank her due to her great work and kindness. Really thanks dear Sara, please let me put her good job here