Replies

    • it was a Wonderful Sentence .thank you very much.According to Mehdi Shirazi:

      به روز آخر هر سال چون دلم نگریست

      نه خنده کرد و نه گریید بل به خنده گریست

      چگونه‌ام؟ نتوان گفت، وین کسی داند

      که زارزار بخندید و قاه‌قاه گریست

      درین که سال نو آمد نشان زندگی است

      درین که سال کهن شد نشان رهسپریست

      پس این کلام ز دیو است و در دهان پریست

      .....


      نه خنده کرد و نه گریید بل به خنده گریست

    •  

      bravooooooo dear Ahmad

  • عجب آشفته بازاری ، خریداران دانا را

    همه ترکان تبریزی ، بت زیبای رعنا را

    گشاد دست صائب بین ، پشیمان می شود منشین

    خریداری چنین هرگز ، چه ارزان داده اعضا را

    سر ودست بلورین را ، تن رعنای سیمین را

    که بر کارش نمی آید ، بجایش دست و هم پا را

    بیبن این را به آخر شد ، عنایاتش چه وافر شد

    نه تنها جمله اجزا را ، چو مردان روح والا را

    از این بهتر چه می خواهی ، زیانت می رسد باری

    بیا ای ترک شیرازی ، ببر این مرده کالا را

    بیا دلدار شیرازی ، ببین رند از سر مستی

    چه می گوید نمی دانم ، مگر گم عقل برنا را

    شماتت بر خریداران ، چو سنگ از آسمان باران

    چرا اینگونه گفتن ها ، چنین عرضه تقاضا را

    برابر می کند دل را ، که برتر می کند دل را

    زعشق ترک شیرازی ، همو بخشد همان ها را

    سر آخر چه می نازد ، به شهر خواجه می تازد

    سخاوت می کند او هم ، سمرقند و بخارا را

    بدور از قیل و این غوغا ، سر خود (بی نشان) بالا

    دعا کردم یکایک را ، تو هم (انّا فتحنا) را

     

    • Oh!

      Mahdi!!

      Great!

      Well done!

      Are you a poet?!!

      Nice!

      Very nice...

      It will be so good if you translate them in English in TC group too.

    • Oh dear Sahar ,

      I'm not a poet.

      I'm not so master to translate it to English.

      It is your work. hahaha

    • You aren't a poet?!

      So, what can we call a person who says poem?!

      My work?!

      Then please tell us about your work!

    • These are chalange of many poets who say :

      اگر آن کرد گروسی بدست آرد دل ما را

      به خال هندویش بخشم تن و جان و سر و پا را

      جوانمردی بدان باشد که ملک خویشتن بخشی

      نه چون حافظ که می بخشد سمرقند و بخارا را

      و دکتر انوشه با کمی ور رفتن با اشعار فوق گفته:

      اگر آن مه رخ تهران بدست آرد دل ما را

      به لبخند ترش بخشم تمام روح و معنا را

      سر و دست و تن و پا را به خاک گور می بخشند

      نه بر آن دلبر شیرین که شور افکنده دنیا را

      ویا در جایی دگر کمی طنزآلود

      آگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل ما را

      به خال هندویش بخشم یه من کشک و دو من قارا
      سر و دست و تن و پا را ز خاک گور میدانیم

      زمال غیر میدانیم سمرقند و بخارا را
      و

      عزراییل ز ما گیرد تمام روح اجزا را

      چه خوشترمیتوان باشد؟؟ زآن کشک و دو من قارا

      اما داستان باز هم ادامه یافت

      اگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل ما را

      به خال هندویش بخشم سریر روح ارواح را
      مگر آن ترک شیرازی طمع کار است و بی چیز است؟

      که حافظ بخشدش او را سمرقند و بخارا را
      کسی که دل بدست آرد که محتاج بدنها نیست

      که صایب بخشدش او را سرو دست و تن و پا را

      تابه این شعر میرسیم که با کمی تغییر در وزن. حافظ را مسؤل تمام این دعاوی میداند

      چنان بخشیده حافظ جان! سمرقند و بخارا را که نتوانسته تا اکنون کسی پس گیرد آنها را
      از آن پس بر سر پاسخ به این ولخرجی حافظ میان شاعران بنگر فغان و جیغ دعوا را
      وجود او معمایی است پر از افسانه او افسون ببین! خود با چنین بخشش معما در معما را

    • َAlso mahdi says:

      اگر آن مه روی اصفهانی بدست آرد دل ما را

      به خال هندویش ببخشم تماما چارباغ بالا را

      هنر در بخشش نصف جهان است

      نه آن حافظ که بخشد سمر قند و بخارا را

      :) lol

       

    • :)

    • کلام و درد حافظ سخاوت یا خساست نیست

      نخواندی بیت دیگر را که فرموده شمایان را

      “ز عشق ناتمام ما جمال یار مستغنی است

      به آب و رنگ و خال و خط، چه حاجت روی زیبا را”

       

This reply was deleted.